دستای کشیدش پیانوی خاک خورده رو لمس کرد طرف چوبی کهنه و زبر رو به سختی کنارش زد و دستشو اروم روی کلیدای سفید پیانو گذاشت فقط با همون لمس کوچیک قلب خستش به درد اومد 

با کنار رفتن ابرا و پوشیده شدن فضای قهوه ای و قدیمی اتاق با نور همه چیز حس و حال روزای قبل رو داد

مرد بلند قد با موهای فرفری نسکافه ای دیگه به کسی جز شیفتش لبخند نمی‌زد 

با کت و شلوار رسمی روی صندلی رو به روی پیانو آروم نشست صندلی قدیمی بود و با هر تکون جیر جیر میکرد

دستاشو بلند کرد لباساش به هم کشیده شدن نفس عمیقش پر درد بود ولی اون اجازه داد رها شه بعد از مدت ها با خاطرش از پیانو و ویولن کنار اومد و خاطراتشو هم رها کرد

دردشو با فشار دادن کلید های پیانو به گوش خاطر های گم شده و دردناک رسوند 

باز هم دستاشو روی کلید ها فشار داد پیانو داشت برای اون فریاد می‌کشید برای قلبی که تنها دار و ندارش خاطراتش بودن ، و حالا میخواست بزاره همه اونا فراموش شن

همینطور که ادامه میداد قلبش بیشتر و بیشتر می‌فشرد و اونم با شدت بیشتر از پیانو خواست براش فریاد بکشه

ولی پیانو نمیتونست نمیتونست دردی که توی اعماق قلبشه رو التیام بده یا جای خالی ویولن زن رو پر کنه و..شکست

مرد دلتنگ متوقف شد و کلید دیگه ای لمس نکرد گریه کرد و قطراتش پیانو شکسته رو خیس کردن

صدای پشت سرش داشت میخندید ولی مرد بیشتر گریه میکرد

صدای قدماش نزدیک تر شدن و بازو هاش شونه ی بزرگ مرد رو در آغوش گرفتن

مرد دلتنگ نتونست برگرده و نگاش کنه ولی عطر عطری بود شیفتش میزد همون عطر محبوب خودش

شیفتش صورتشو نزدیک مرد کرد و موهای طلایش با موهای فرفری مرد گره خورد همون جور که اونو بیشتر توی بغلش می‌فشرد توی گوش چپش زمزه کرد :هی!گریه نکن ، تو که اومدی پیشم:)


بعدا نوشت : دلم کشید ببندمشون..هیهی

+کامنتا رو جواب خواهم داد ولی فعلا خستمه..نمیتونم درست فکر کنم باید چه ری اکتی نشون بدم:")

+اگه آهنگی که موقع نوشتنش داشتم گوش میدادم رو پیدا کردم میذارم..