بل عزیز,
زندگی توی واقعیت سخت شده. انقدر که راهی که از طریق تخیل به تو خطم میشد رو از یاد بردم. پس احتمالا باید بدونی چرا به جز نامه هام اثری از خودم نیست.
گرچه امیدوارم به ماه نگاه کرده باشی و اون موشک کاغذی کوچولوی روی ماه رو دیده باشی. اونو به قاصدک ها دادم تا به تو برسونن اما اونا جوری نگاهم کردن که پشیمون شدم و از دستم پرواز کردن. پس دادمش به پری کوچولو ها اما اونا بهم خندیدن. ولی وقتی دیدن توی تموم اشکال صورتم هیچی مطلقا هیچی نیست، اونو بردن و روی ماه گذاشتن تا هرکجا هستی ببینیش. میدونی، بهشون گفتم اسمت ایزابله با موهای طلایی. ولی نمیدونم کجایی. فقط میدونم نزدیک نیستی. شاید بین گلای لیلیومی و داری چایی میخوری. من هیچ چیز دیگه ای از تو رو به یاد ندارم که بتونم باهاش بهت برسم. آخه تو دوری. اما حداقل خوشحالم که دورتر از صدها هزار سال نوری نیستی و علم بشر میتونه بگه تو نزدیک تر از این حرفها و حتی ستاره وگایی.
البته اگه بگی که قول میدی اصلا وجود داری.(راستش حتی به یاد ندارم چرا انقدر میخوام وجود داشته باشی.)
فقط میخوام بدونی من هنوز زنده ام و تنها هم نیستم .هیچوقت فکر نمیکردم اِسپَم میتونه یه اسم باشه تا وقتی وگا گفت اسپم اسم سوممه و من کاری به جز خندیدن نتونستم بکنم. نقاشی میکنم و یاد گرفتم از روی مدل واقعی، دست ها رو بکشم و دارم فکر میکنم دست ها خیلی زیبان. برای اطمینان خاطر فهمیدم توی مدرسه هیچ هیولایی وجود نداره و فقط چندتا بچه ساده با کمی دراما و شوخی های احمقانه ان. حتی حرف زدن باهاشون اونقدرا هم سخت نیست. اونقدرا هم درگیر سیاهی آسمونم نمیشم و فرض رو بر این گذاشتم من کورم اگه توی آسمون سیاهی میبینم.
هنوز شب ها کلی ستاره توی آسمونه. با کلی صورت فلکی. ماه هم هست. هر صبح خورشید طلوع میکنه هر عصر غروب میکنه. توایلایت واژه قشنگیه و این غرب زدگی یا هرچی که بهش میگن نیست.
با یادآوری همه اینا فقط میخوام یادت بیارم و یادم بیاد که هنوزم آسمون قشنگه. -با اینکه من هنوزم کورم و تاریک میبینم- و با اینکه هنوز خیلی دوری ولی شاید یروز بتونیم فاصله ها رو بی معنی کنیم.
راستی موشک کاغذی فقط یه "شب بخیر" بود. پس اشکالی نداره اگه ندیدیش. شاید گربه هایِ سفیدِ مشکی پوش اونا رو برداشتن چون برخلاف قانونه. نمیدونم چرا.
به جاش این نامه به طور قطع بهت میرسه.
البته هنوزم شاید.
پس،فعلا.