ببخشید که مجبور بجنگی وقتی جنگی در کار نیست. زندگیه میدونی جنگ نیست هیچوقت نبوده. منم همیشه همینو میگم؛ "کاش هیچوقت مجبور نبودیم برای رسیدن به عادی زندگی آدمای دیگه بجنگیم" اونم توی میدونی که برامون انتخاب شده بود، منصفانه نبود. متنفرم از اینکه ازت سر بدبختیات معذرت خواهی کنم، ولی میدونی هیچکس هیچوقت قرار نیست بخاطرش از من و تو و هیچ آدم دیگه ای دیگه معذرت بخواد. اصلا نمیدونم حقشو دارم و لیاقتشو داری یا نه ولی معذرت می‌خوام. چون تو چیز زیادی نمی‌خوای با این حال راه طولانی و عجیبی برای رسیدن بهش در پیش داری و باید بجنگیم حتی وقتی جنگی در کار نیست.

پی‌نوشت۱: یاد یه چیزی افتادم گفتم حرف دیگه ای ازش نمیزنم ولی خب... وگا میگفت خوشحالی دلیل نمی‌خواد جنگیدن نداره می‌گفت می‌خوام بتونم بی دلیل خوشحال باشم حرفشو قبول دارم ولی الان دارم برای خوشحالیم می‌جنگم، چرا؟ فکر کنم به همون دلیلی که خودش چند وقت بعد بهم گفت اگه چیزی رو نخوام هیچوقت ناامید نمیشم. با اینکه خود این جمله ناامیدی بزرگیه پوچیه ترسناکه. امیدوارم حالش خوب باشه.

پی‌نوشت۲: خستمه، برای بار nام. با این تفاوت که ته همه دلیلام واسه ادامه دادن یه "آخرش که چی" وجود داره. لعنتی، این بده که یادم نمیاد آخرین بار کی از ته وجودم خوشحال بودم؟