۲ مطلب در مهر ۱۴۰۱ ثبت شده است

.Oct.10_9:44pm

در گوشت چیزی را نجوا کردم. لبخندی به روشنی آفتاب زدی. تو را میان گل ها می‌دیدم که شعر هایت را برایم می‌خواندی. لحظه ای انگار، با گل ها یکسان بودی.  آن روز تو را نچیدم...

✢✣✢

تو را نچیدم و چشمانت پژمرده شد. حال، پلک های سنگینت که محو آسمان آبی شده اند، دل ابرها را هم به درد آورده اند. انگار تمام ابرها برای تو و غم تو می‌بارند. و من در گوشه ای از جهان احساس ناتوانی میکنم.  من نیز از دور می‌بارم...

✢✣✢

تو همه چیز را میدانی. میدانی که به آغوشی که هرگز نچشیده ام معتاد شده ام. پس اگر مایل ها یا حتی هزاران سال نوری از من دوری.. اما بگو که به زودی مرا در آغوش خواهی کشید.

که روزی با هم، دل ابر را با خنده هایمان آب می کنیم. یا روزی در آغوش تو خود را به خواب می‌سپارم... که روزی تو را به عنوان "گل ابدی" می‌چینم و هر روز تماشایت میکنم.

روزی دوباره غرق تماشای آسمان میشوم،  اما در کنار تو...

    • Bella ִ𖧧
    • دوشنبه ۱۸ مهر ۰۱

    چرت‌و‌پرت: Anone...~

    -درونت اقیانوسی رو احساس میکنم که درکش نمیکنم

    +منم درکش نمیکنم

    "از کجا باید شروع کنم؟" "از چی باید بگم؟" سوالیه که خیلی از خودم پرسیدم ولی حداقل الان میدونم اگه به پرسیدن این دسته از سوالات ادامه بدم تا ماه ها هیچ پستی نخواهم گذاشت پس فقط می‌نویسم 

  • نظرات [ ۹ ]
    • Bella ִ𖧧
    • پنجشنبه ۱۴ مهر ۰۱
        Sing me to sleep
        Sing me to sleep
      I don't want to wake up
      on my own anymore

      Don't feel bad for me
        I want you to know
    Deep in the cell of my heart
        I really want to go
              ‌‌ ⭑
    disorientation
    /dɪsˌɔːrɪənˈteɪʃn/
    noun
    occurs when you are confused about the time, where you are or even who you are.
              ‌‌ ⭑
         ‌ □ ‌‌‌‌ Male
         ‌ □ Female
         ‌ ■ Person
    نویسندگان