نمایی با شباهت نسبی به این جسم خسته
به زور چشماشو باز کرد با چشمای پف کردش ساعتو از کنار میزش بلند کرد و نگاش کرد : ۱۰:۲۳
شاید بهتر بود خودمو بیشتر آماده میکردم برای ملاقات با این خرس خوابالو حتی معلوم نیست دیشب کی خوابیده
خودشو باز جمع کرد و دستاشو روی گوشش گذاشت تا نشنوه که مامانش داره صداش میزنه تا بلند شه
نیم ساعت با همون حالت به دیوار سفیدش زل زده بود و به قول خودش کار یه overthinker رو انجام میداد از همون اول صبح
کم کم حس کرد امادس با آدما روبه رو بشه هودی بزرگ و خاکستریشو رو صاف کرد و سعی کرد به این فکر نکنه مامانش گفته بود هودی رو اصلا دوست نداره
سلام مختصری کرد و روی صندلی چهار زانو زد و ولو شد روی میز آشپزخونه و دوباره خوابید
مامانش این مرده متحرکو بیرون کرد اونم مبل رو برگزید ولی جای خوابیدن اسکای بازی کرد
•••
بعد نهار چندتا قسمت انیمه دید انیمه ای که میدید به قول خودش فراسوی صافتی و کاوایی بودن بود از درون چنان ذوقی کرده بود که هر لحظه ممکن بود منفجر بشه ولی صورتش بازتاب رنگهای سرد و بیروح بود پوکر پوکر
یکهو چشمش به ساعت دو خورد و تنش به لرزه افتاد فکر کردم ناقوس یا زنگ بلندی شنیده که یک دقیقه با حالت تعجب داشت فکر میکرد چه کار مهمی رو باید الان انجام بده و شروع کنه اما بعد دیدم انیمه ی دیگه ای شروع کرد و داره ادامه میده
با خودم فکر میکردم این احتمال وجود داره که توی زندگی قبلیش یه کوالا یا حیوون تنبل بوده و حالا حالت جسمی زندگی قبلیش بهش سرایت کرده
•••
رفت پای کامپیوتر تا بازی کنه بین آور تینکی هاش شنیدم که میگفت باید یه پلی لیست قفلی دیگه درست کنم منظورش و متوجه نشدم ولی بعد متوجه شدم میخواست آهنگ گوش کنه
هر چی سبک آهنگ بود رو پشت سر هم بدون ترتیب یا ربط خاصی گوش میداد همون بین به مهارت خاصی پی بردم همزمان که بازی میکرد آهنگ گوش میداد و همزمان با آهنگ گوش کردن فکر میکرد و شکلاتشو میخورد
تمامش همزمان با هم انجام میداد و به این فکر میکرد چطور بره دستشویی که کسی نبینتش و مسافت کمتری طی کنه
چون میگه هیچ راهی وجود ندارد که از هال رد بشی و کسی کاری به کارت نداشته باشه
این حجم از خسته بودن یه لول دیگس ناراحت که هیچ براش دلسوزی هم میکنم
•••
ساعتای پنج مثل یه زامبی روی مبل چهار زانو نشسته بود و شدیداً داشت بدون هیچ دلیل به مغزش فشار میآورد
فهمیدم که هیچ علاقه ای به مثل آدم نشستن نداره و صرفا هیچ دلیلی برای بعضی کاراش نداره
علاوه بر اون فکر نمیکردم خشن باشه تا اینکه متوجه شدم اگه کسی در اون حالت باهاش حرف بزنه جوری پشیمونش میکنه که تا ابد دلش نخواد نزدیکش بیاد
شاید دلیلی که انقدر میخواست از همه فاصله بگیره و تنها باشه همین بود موفق هم بود
•••
شب کم کم از گوشیش دل بست اول روی میزش نشست و قربون صدقه مانگاهاش رفت گربشو دید که اومده رو میز و کتاباشو پرت میکنه رو زمین و اونم در عوض جوری چلوندش که دندون محکی گرفتش
بعد روی تخت نشست و منتظر بود تا حس کتاب خوندن بهش دست پیدا کنه و شروع کنه در همین بین خوابش برد
هنوزم نمیتونم تشخیص بدم چطور موجودیه نه نرمالی هست که اسمشو گذاشت معمولی نه خاصی هست که اسمشو گذاشت متفاوت
یه چیز عجیبه مثل کلمه freak جوری که خودشم درست نمیدونه چیه
+عین یه چرخش هودی خاکستریمو میپوشم کثیف میشه هودی کمتر خاکستریمم میپوشم اینم کثیف میشه دوباره اولی رو میپوشم و...
مامانم همیشه :هیچی نداری که همش این هودیا تنته؟ من: چرا ولی فقط این دوتا رو دوست دارمT^T
+حوصله ندارم برگردم غلطام یا جمله هامو درست کنم خسته ام TT