دستمو دراز میکنم و میزنم به آرنجت برمیگردی سمتم و میگی بیداری؟؟

تایید میکنم و میگم اصلا نخوابیدم با غرغر میگی اگه الان نخوابی پس کی میخوابی بگیر بخواب

 راسیتش خودتم از حرفت خندت گرفت

+میدونی اولش میخواستم بخوابم ولی انقدر افکارِ تو ذهنم زیاد بودن که مجبور شدم به همشون فکر کنم 

-بعدشم از این سکوت خوشت اومد و خواستی تا ابد بهش گوش بدی؟

لبخند زدم و گفتم اینم هست ولی بعدش فقط دلم خواست اسمونو موقع طلوع آفتاب ببینم 

-و به سرت زد این همه ساعت خودتو بیدار نگه داری؟احمق

+آخه نمیدونستم کی قراره صبح بشه و جدا از اون..میخواستم محو شدن سیاهی شب توسط آفتاب رو ببینم آسمون قبل از اینکه خورشید روشنش کنه خیلی تاریک تر از هر موقعی هست

-یجورایی این طلوع و غروب خورشید مثل غم و شادیه حداقل توی شب از این مطمئنیم نور بالاخره دیدامون می‌کنه و به سمتون میاد

+اگه بگیم ماه طلوع و غروب میکنه چی ؟اون وقت شب بی رحم نیست

با یه حالت تعجب نگاهم میکنی پس منظره ی روز بی رحم تره؟

+دنیا همیشه برای ما بی رحمه بِل

تایید می‌کنی

بعدش دستت رو سمت پنجره میگیری با چشمک میگی شانس!ماه داره میره بیا بریم بدرقش

میخندم و میریم سمت پنجره از پشت شیشه به غروب ماه نگاه میکنیم

 ماه همیشه بدون اینکه هیچ اثری از خودش به جا بذاره می‌ره تا طلوع بعدی..شاید 


+دیشب تا ساعت هفت صبح(چه ترکیبیㅋ)بیدار بودم اولش فکر کردم بعد کتاب خوندم و بعدش منتظر موندم 

اولین بار بود درست و حسابی طلوع خورشیدو میدیدم=)

حقیقتا رنگ آسمون اون موقع قشنگ ترین آبیه..نمیدونم توهم منه یا چی ولی آبی خاکستری بود

+چشمام..میسوزه...تجربه های اینجوری برای یک بار به نسبت خواب شب می ارزه ولی برای تکرارش نه هم دفعه دوم دیگه خاص نیست هم خواب شب از همه چی بهتره و مهمه

+عکس نامربوط پست یه پدیده نچندان خاص واقعی برای حدودای ماه دی یا بهمنه حتی میتونم بگم تو واقعیت قشنگ تر بود تا عکسش=]

+ ولی آهنگ I'll die anyway از Girl in red رو حتما گوش کنید..