اوضاع یجوری داره پیش میره که حوصله خودمو هم ندارم..انگار همش دنبال یه تغییرم...یه تغییر خیلی بزرگ چون حوصلم داره از زندگی عادیم سر میره و نه اینکه بگم میخوام یه هدف پیدا کنم نه... میخوام برای مدت طولانی با یه چیزی سرگرم بشم و جزوی از زندگیم شه..میدونم چیه ولی انگار تو یه حباب گیر کردم نمیتونم از طرف داخل حباب رو بترکونم
بیرون حباب یه دنیای بزرگ با کلی چیز برای دونستنه من و تمام هم سن و سال هام و حتی آدم بزرگ ها توی حباب گیر افتادیم -در حالی که اونجا متولد نشدیم هیچکس توی اون متولد نشده- و اون حباب رو کسایی که از قبل توش بودن ساختن
بعضی از آدما مثل خودم میدونن بیرون یه دنیای واقعی هست بعضی مثل باقی همسن سال هام و بعضیای دیگه هنوز نمیدونن (و dude ـم راست میگه بعضی فراموش کردن زندگی هنوز وجود داره) و بعضی بیرون حباب دنیای واقعی رو با محدوده دید گسترده تری میبینن و من اونا رو تحسین میکنم
وقتی به این فکر میکنم حس میکنم زندگیم هنوز شروع نشده یا متوقف شده به هر حال تا وقتی این واقعیت رو میدونم راهم برای تغییر یه راه صافه نه دقیقا صاف هر راهی سختی هاشو داره ولی اگه فراموش کردم دیگه دلیلی برای دیدن دنیا ندارم...
بنابراین هنوز نمیدونم چطوری ولی..میخوام هرجور شده حباب رو بترکونم و هرگز دیگه بر نگردم و مصدر برنگشتن میتونه هم به این معنا باشه دیگه هیچوقت به این شهر و این آدما برنخواهم گشت^^
-شاید اون موقع سوار یدونه از این ماشینای سقف ندار قرمز شدم در حالی که الکل زدم بر بدن"-"/سیگار میکشم و آهنگ dispear hangover and ecstasy رو با صدای بلند پخش میکنم و باهاش میخونم- (و انشالا میشم یکی از همون تولید کنندگان آلودگی صوتی"-")
+میتونم بگم هم عقیده بودن در بسیاری از مسائل با اون دود عزیز هم توی دوست داشتنش به نحو خاص تری اثر داشت
نه اینکه بگم من فقط اونایی رو دوست دارم که مثل من فکر میکنن.نه منظورم از هم عقیده بودن درباره این موضوع و اینکه میفهمه من چی میگمه (و یس اون کسی بود که داشتم عاشقش میشدم^^هیچکسو پیدا نکردم مثل اون باشه..اون مثل منه و مثل هیچکس نیست)
وگرنه من همش دنبال اینم که توی بحث ها یکی رو پیدا کنم توی نقطه نظر مخالف با من قرار داشته باشه(کمک میکنه از وجه دیگه ای به قضیه نگاه کنم)
+نمیدونم هدفم چیه از حرف زدن درباره این موضوع...فقط یادم اومد اینو همیشه تو ذهنم داشتم هیچوقت نه ازش نوشتم و نه حرف زدم
قصد ندارم بهش به عنوان سخنرانی نگاه کنید یا بگم وای ببین من از آدما جدام..نه منم تاثیر یافته همین جامعه ام همین حباب
+اهم اهم..این وجه جدی بلا ـست سلام D:
+و انشالا روزی خداوند این حس ناامنی از حرف زدن از افکارم رو ازم بگیره،امین"-"