اواخر دی ماه زمستون ۱۴۰۱ ساعت ۷:۱۰صبح مه همه جا رو زیر گرفته آروم آروم در حالی که جمع نشستیم و به رادیو منزجز کننده‌ی "جوان‌ایرانی سلام" گوش میدیم با ترس و تعجب و حتی شاید شگفتی به تصویر مبهم جلوی چشمامون نگاه می‌کنیم به صفحه های خالی به صحنه های اجرا نشده به نیمه بی رنگ نقاشی که دقیقا مقابل چشمامونه زل زدیم و می‌پرسیم بعدش قراره چی ببینیم؟

کاش جواب دقیقی بود اما سوال مهم تری وجود داره که مبهم تر و گیج کننده تر از اونه "بعدش باید چیکار کنم؟" فقط شنا کن اما متاسفانه من شنا بلد نیستم بنظر میاد قراره غرق شم ولی مشکلی ندارم

میدونیدD: گلوم واقعا داره اذیتم می‌کنه ولی من اصلا حاضر نیستم قبول کنم سرماخوردگیم مال چند شب پیشه اصلاD: (حالا بگذریم دارم میمیرم) چند شب پیش داشت بارون میومد منم که دیوونه شده بودم رفتم بیرون یکم وایسادم ولی دلم نخواست برگردم فقط یه تیشرت مشکی بلند تنم بود پنج/ده دقیقه شایدم بیشتر زیر بارون وایسادم موهام و لباسم خیس شدن اخراشم انقدر پاهام لرزیدن دیگه نتونستم وایسم ولی میدونید اگه یکم دیگه وایمیسادم یا در مقابل قطرات آب مقاوم میشدم یا اینکه می‌خوابیدم کف زمین خیسD: (چون واقعا تو فکرش بودم)

امتحانات هم خوب بودن نمره ها هم همون چیزی بودن که میخواستم و ازم انتظار داشتن(جز عربی که البته حل شد) ولی خب حس میکنم میتونستم خیلی بیشتر از اینا تلاش کنم یجورایی کافی بودن ولی حس‌کافی بودن نمیدن :') نمی‌دونم گفتنش درست باشه یا نه اما تونستم نفرین نیم نمره و بیست و پنج صدم رو واسه ریاضی بشکونم و اره نمره خالص. بعد مدت ها هنوزم واسش خوشحالم*لبخند رضایت

توی دوره امتحانا هر کاری بگین کردم هرکاری. منی که دست به رنگ نمیزدم نقاشی سروفو(!!Do it yourself) رو با مداد رنگی رنگ کردم برنامه ریزی کردم همزمان سه‌تا انیمه به پایان رسوندم و دوتا رو با هم شروع کردم شام درست کردم و تونستم تو مدرسه از ذهنم نقاشی بکشم

چند وقت پیش توی بازی اسکای(Sky:children of the light) سیزن Aurora بود و اره همون آرورا خواننده‌ی جادویی. حتی یه کنسرت آنلاین تو خود اسکای هم داشت یه جمعیت عجیبی اونجا بودن *کلیک*

(ولی من حسرت میخورم توی سیزن قبل آرورا بود بگمونم نتونستم اون مدل مو گربه ایه رو بگیرم و این تا ابد تو دلم میمونه هر وقت یادش میوفتم غمم میگیره:" )

پی‌نوشت۱: من همیشه بدترین آدم برای کادو دادن و گرفتن بودم. حتی نصف تاریخا رو یادم می‌ره و خدایا الان با تولد وگا چیکار کنم؟(بماند که با تهدید و معامله ازش خواستم بگه برای تولدش چی میخواد ولی خب دلم نیومد بگم ای بابا این که نمیشه)

پی‌نوشت۲: امروز بخاطر بارش بارون مدارس تعطیل شد. چی از این بهتر؟

پی‌نوشت۳: هیچوقت نمی‌دونستم چطور اینو بگم ولی بعضی وقتا اصلا نمیتونم باور کنم اینا همش واقعیه حتی این اتاقی که از بدو تولدم توش بودم هم خیلی غریب و ناآشنا بنظر میاد جدیدا خیلی چیزا رو فراموش میکنم اما هی داره عجیب تر میشه که جوری که قبلا زندگی میکردم رو یادم نمیاد

پی‌نوشت۴: ای کاش بتونم مثل آدم راحت بخوابم.

پی‌نوشت۵: مَستر لاست سول که یکی از قدرتمندترینای هم رده خودش توی افق غیبیه توی دنیای آدما یه دختر ساده و بدون قدرت خاصیه که هیچ جوره نمی‌تونه از معجون های زهرمزه(شربت)مامانش در امان بمونه