یو:<
میدونم میدونید چقدرر چالش سی روزه رو رها کردم و دیگه سمتشون نرفتم. اما این یکی سعیمو براش میکنم. البته هر روز اپدیتش نمیکنم، اگه دوست دارید میتونید هر چندمدتی چکش کنید.D:
ممنونم از هیرای که دعوتم کرد3>>
منبع چالش : شارلوت
روز اول: بارونی
انقدر زیر بارون منتظرت ایستادم که موهام بارونی شد، ریههام زمستونی. پس کی برمیگردی؟
روز دوم: قوی
یروز بخاطر تو انقدر قوی میشم که دفعه بعد من ازت محافظت کنم.
روز سوم: حرف
اون هیچوقت زیاد حرف نمیزد، اما همیشه حرف های ناگفته زیادی داشت.
روز چهارم: میترسم
چشمانم را که میبندم، سیاهی پشت پلک هایم برایم تسلی بخش میشود؛ میترسم.
روز پنجم: منتظر
رفتی و ندادی قولی برای برگشتن؛ پس چرا منتظرم هنوز؟
روز ششم: آسمونِ صبح
فکر کنم تا ابد دلتنگت بمونم؛ مثل ستارههایی که توی آسمون صبح دلتنگ خورشید میشن.
(لانا دل ری : Summertime Sadness)
روز هفتم: روزِ خوب
آرزو کردن یه روز خوب همیشه به یه روز خوب منتهی نمیشه. ولی خب، امیدوار بودن بهترین کاریه که از دستم بر میآد.
روز هشتم: غیب
اگه میتونستم، با پوتین و یه کولهپشتی پر از اسنک فرار میکردم، غیب میشدم و دیگه هرگز به اینجا برنمیگشتم.
روز نهم: ناراحت
"چون نمیتونم ناراحت ببینمت."
روز دهم: پاستیل گچی
ایندفعه به جای اینکه دستامو زخم کنم، با پاستیل گچی رنگشون کردم.
روز یازدهم: دور
من از تموم چیزایی که میخواستم محافظت کنم، دور شدم تا صدمه نبینن. اما با دور شدنم از دستشون دادم. این سرنوشتیه که همیشه برای چیزای دوست داشتنیم پیش میاد؛ دور میشم اما نمیتونم برگردم.
روز دوازدهم: دوچرخه
زندگی مثل یه دوچرخهست؛ پیوسته باید تعادل رو برقرار کنی.
روز سیزدهم: بافتن
دلم برای بافتن موهای بلندت تنگ شده.
روز چهاردهم: اشتباه
در اون لحظه، انگار همه چیز اشتباه بود. رفتن، موندن، حرف زدن، سکوت کردن، در آغوش کشیدن، پس زدن آغوش، یه کاری کردن و هیچ کاری نکردن. چیکار میتونستم بکنم؟... بیحرکت موندم.
روز پونزدهم: خواب
یه بار خواب دیدم اینجایی و صد بار آرزو کردم واقعاً اینجا باشی، حتی شده توهم.
روز شونزدهم: شکوفه
زیر شکوفههای گیلاس میبوسمت و بعد میمیرم؛ پایان خوب من اینه.
روز هفدهم: تابستون
من هنوز عطر اون عصرای تابستونی که کنار رودخونه مینشستیم و تو برام آواز میخوندی رو یادمه.
روز هجدهم: رنگ
تو روی تموم تابلوهای بیروحم رنگ پاچیدی.