(به تقلید از میتسوری~)
پرتوهای آفتاب که ملافه تخت و فرش رو بغل کردن، پنجره های باز، نسیم بهاری که هنوز یکم سرده، کلافگی بیپایان، شبایی که از مرکز آلودگی صوتی دور میشم و توی اتاقم کتاب میخونم. اونقدر میخونم تا نتونم فکر کنم، فرار از آلودگی نوری، پیدا کردن صُوَر فلکی و فکر کردن به اینکه واقعا چی میخوام.
به طور کلی این زندگی الان منه.
:]