دوست عزیزم
این روزها کمی احساس گناه میکنم. چون انگار هرموقع که بیشتر احساس تنهایی میکنم، سعی میکنم بیشتر بنویسم و تصمیم گرفتم برای تو بنویسم. آخرین نامه ای که برات نوشتم درباره تابستونی بود که گذروندم. اون لحظه زیاد به این فکر نکردم که چرا دارم برای تو تعریفشون میکنم. ولی حدس میزنم حس میکردم ممکنه با شنیدنشون بهم افتخار کنی چون احتمالا درک میکنی که ساختن زمان خوب کار راحتی نیست، حداقل برای من. بالاخره، واقعا هم کسی رو ندارم که علاقه ای به شنیدن این حرفا داشته باشه. شایدم هیچوقت نداشتم چون هیچوقت قبلا انجامش ندادم و برای همین خاطره های خیلی زیادی رو از یاد بردم. خوشحالم تصمیم گرفتم برای تو بنویسم. به زودی بعد از این نامه، اون یکی هم به دستت میرسه.